برفِ فرش شده که بوی بیاتی میدهد در حیاط کوچک خانه و آسمانی که خورشیداش باور کردنی نیست. جا رختی کنارِ در، پالتو و شالِ آویز روی خودش دارد. مرداب را دستم گرفتهام. تکیه دادهام به دیوار. غرق شدن در مرداب بهوقت زمستان لذتی دارد. چشمام میافتد به نقش و نگار فرش دستباف خانهی کوچکمان. مثل آبادی بود. جای نور ماه، بارقههای بیخاصیت خورشید در آن خوش نشسته بود. بوی نخهای آن بیمقدمه میل کرد به شنفته شدن آن هم در اصیلترین شکل ممکن. فرش، بوی گوسفند میداد. صدای عوعوی سگها هم شنیده شد. مرداب دستم
top of page
£10٫00Price
Related Products
bottom of page