اقتدا به نام حنظله
محسن نامجو
پس من بر آن شدم که از آبتنی در دریاچهی وسیع اوزان بارها توصیف و طبقهبندی شده ، به آببرکهی کوچک و نامعروف اوزان ابتدای «زبانِ دری» دامنی تر کنم. ناگفته نگذارم که شاید بیشترین سود از این جستجو را، شخص خودم -به عنوان موزیسینی که تمام عمرش، دیوانهی ساختن و شنیدن ریتم لنگ بوده- ببرم. نکته ساده است: تلفیق بحور مختلف الارکان و متفق الارکان بزرگان سبک عراقی با میزانهای لنگ ۱۱، ۹ و ۳۱ ضربی و غیره، برایم به غایت ساده و تکراری شده است. پس باید شعری را مییافتم که الگوی ریتمیک (بحر عروضی) خودش، مرا وادار به لنگیدن کند. لنگیدن. مفهومی را که از نوجوانی با آثار «حسین علیزاده» شناختم، و به تدریج در طی سالیان، برای من یک تعبیر هستیشناسانهی ابداعی یافت: عدم توازن و ثباتِ ناشی از صیرورت مُدام امور (در این مورد، اصوات) که مبنای درک من از ارزشی است به نام «مدرن بودن یا زیستن». لنگزدن ریتم برای من یعنی معاصر بودن. هر آنچه که میلنگد، یعنی میلی به برکندن از قالب، از کلیشه و از ثبات دارد. لنگزدن، لزوماً ویژگی همهی صداهای [شعر و موسیقی] مدرن نیست. لنگزدن، خود، «مدرنیتهی اصوات» است.