خانه بان
۷۸ صفحه
نشر مهری
:از متن کتاب
مامان چادرش را درست میکند و دستش را جلوی من باز میکند. اسکناس توی دستش مچاله شده بود. هیچ وقت کیف پول نداشت.
«اینو بابایت برای خرید خانه داده. میوه و سبزی و از این چیزا. فکر میکنی از این پول چیزی بماند، دو تا بستنی بخریم؟»
قلبم مثل همان اسکناس مچاله شد. هر بار یادم میافتد، بدتر از دفعهی اول مچاله میشوم. مشت مامان را میبندم. نهال توی کالسکه خواب بود. دو تا بستنی بزرگ سفارش میدهم. جوری که نصفش را دور میریزم. مامان تشکر نمیکند ولی بستنی را با خجالت تمام میخورد. از آن به بعد یخچال مامان از بستنی خالی نشد.
top of page
£8٫00Price
Related Products
bottom of page