top of page
رویا مولاخواه

یادداشتی تحلیلی بر رمان رستگاری در بازار کلکته نوشته ابوالفضل منفرد


در خواندن اثار ادبی چیزی تحت عنوان سفسطه ی همدلانه در کار است که هدف از خواندن این اثار را راه یافتن به حیات درونی دیگران می داند. تری ایگلتون رخداد ادبیات رمان رستگاری دربازار کلکته ، نوشته ی ابوالفضل منفرد در تابستان ۱۴۰۱ از نشر مهری در لندن منتشر شد. این کتاب مشتمل بر چندین داستان است که راوی یا نویسنده در بازخوانی رویدادها ،گاه در نقشی فرعی و گاه اصلی به تبیین خاطرات می پردازد و حوادث در گسست بروزشان ،دچار وحدت اتفاق شده و همه در مسیر بازنمایی اندیشه های نویسنده است که اینجا چنانچه ارتور رمبو می گفت:«من ،کس دیگری است». در واقع نویسنده در زمان خواندن داستانهایی از دیگری ،خود دچار اندیشیدن است و این اندیشیدن در وحدت رمان به مثابه ی ظاهر شدن نویسنده ای است که در فرصتی که به مردن خود بخشیده تمام ذهنیات و خاطرات پراکنده ی خود را همراه با خوانده شدن توسط دیگری، بازخوانی و در خود نشانه مند می نماید. یعنی با خواندن هر داستان ،کنش جدا کننده «من »از من ِدیگری سر بر می آورد که به جای من ِراوی ،درکی از وقایع را برای خواننده بازمی نمایاند. طوری که فاعل و سوبژه داستانی روایت می شود که مولف در آن تماشاگر است. و ضمن رهگذر صوری بودن در درون اثر ،در درونی شدن هر داستان با کاراکترهایی که در چند روایت دیگر هم حضوری اشنا دارند؛ سعی در تبیین درونی شدن رویدادها ضمن وقوع ،دارند و تاثرات روادید ماجرا در حذف مولف و نیروی گریز ناپذیر داستانی شدن اتفاقها ،برجسته است. نویسنده در اغاز، پیش فرض مرگ خود را به خواننده بازمی نمایاند تا ضمن بی طرفی ،گسست های داستانی را باور پذیر و فضای سورآل انجمن نویسندگان مرده را در ابتدای کتاب ضمن روایتی مدرن، از منظر تاویل مندی نیز باور پذیر نماید. و در داستانهایی که نویسنده با موتیف مرد تبر بدست به انباشت ترس ها و رنجهای خود اشاره می کند، سویه های اجتماعی و سیاسی ماخوذات نویسنده متبحرانه ضمن اشکار شدن دچار کرویت زمانی می شوند ؛تا ضمن ارائه ی داستانی بودن به عقب رانده شوند. مرد تبر بدست حتی در داستانهایی با ضرورت خاطره بودن نیز با همان هیبت هراس انگیز ظاهر می شود تا انگاره ی موتیف در وحدانیت اثر ،هراس های متکسر نویسنده را نشانه مند سازد و بروز جسمانی فشارهایی که بر روان وی پدیدار گشته نیز در سیر نامه هایی که با دکتری که در پردازش داستانها درونی شده و با بن مایه ی زنانه ی حضورش بخش آنیموس نویسنده را فرم می دهد، احتباس ادرار نیز نشانه مند می نماید. در کتاب رستگاری در بازار کلکته علیرغم اشارات نویسنده در بازنمایی رنجهای زنانه با شخصیت دکتر، پری و تاثرات عشق و بازتاب آن در جهان زنان بیشتر از باور پذیری به سوی جلب توجه کنش های باور پذیر مخاطب به سمتی است که مولف سعی در مولد سازی آن دارد. شبیه مرثیه ای که خطابه خوان در گریاندن و تهییج مخاطب خود پیش می برد اما اینگونه یاری رساندن به خواننده دچار بی اثری می گردد.«واین بوت »در نظریه بیان داستان، نیت مولف را بااهمیت نمی داند و سویه های بررسی روانشناسانه ی اثر کمابیش بی اعتبار شده است،برعکس به دنبال شکردهایی در داستان باید بود که مخاطب بیشتر با ان ارتباط باور پذیر بیابد. جهانی که نویسنده، ضمن داستانی شدن اتفاق هایی که پیرامون حضور فیزیکی اش به بیان داستانی آنها می پردازد. با کنشی خودانگیخته سرو کار ندارد بلکه خواننده با گزینه هایی که در هر داستان که نتیجتا کار یک شخص می باشد به رهیافتی از کل اثر رهنمون می گردد و ابهامی که در پراکندگی هر داستان مشهود است با شیوه مدرن بیان نویسنده دچار یکدستی می گردد. در کتاب رستگاری در بازار کلکته ، سویه های سیاسی اثر با واگذاری آن به شخصیتی فرعی در خاطره های راوی به اسم فرشاد و اپیزودهای کوی دانشگاه و داستانی کردن مسیرهای روشنی که کدگذاری و نشانه مند هستند تمامیتی در پیش روی خواننده گذاشته است که با وجود امتناع راوی از باورپذیری شخصیت فرشاد به عنوان فردی سیاسی به قطعیت شخصیت او دامن می زند تا فاصله ی مبهم نیت مولف و شاید بهتر است بگوییم دور کردن عمدی وی، اما خواننده تصویری از خلقیات مبارزه را در کنش های مولف می یابد که با دشمنی بین راوی و فرشاد سعی در انکار این خویشتن در جهان روایت کرده است.، رمان به دلیل طرح ناتمام و شخصیت های نیمه، و پایانی بی انتها از دنیای خاطرات نویسنده ی مرده، از منظر زیبایی شناسیک، چیدمان درستی دارد.ابهام شخصیت پردازی به مدرنیته بودن داستان می افزاید.زیرا هر شخصیت در داستانی به حال خود رها شده اند که بارها و بارها می توانند در داستانی دیگر اغاز گردند. در واقع رمان رستگاری در بازار کلکته کلونی از نوول های متکثر است که هسته ای مرکزی از خاطرات یک فرد را بازخوانی و بدل به رمان نموده است و این تکثر می تواند تا ابد ادامه و استمرار یابد و همچنان به قطعیت نرسد. هرشتاین اسمیت در مورد پایان اینطور می نویسد:«پایان وقتی می رسد که انتظار مخاطب براورده شود» ریکور نیز معتقد بود هرگاه بحران در داستان دچار اشکارگی شود و راز موقعیت اشکار گردد، داستان پایان یافته است. ابوالفضل منفرد رستگاری در بازار کلکته را با موتیف مرد تبر بدست از هرگونه سامان منطقی رها می سازد و با مرگ نویسنده در ابتدای داستان، تعلیقی باور پذیر را برای نااشکار شدن به مخاطب القا می نماید به قول والاس استیونس در کتاب معنای پایان (فرانک کرمد) ،«خیال» همواره در پایان یک دوران جای دارد». و دورانی که در خاطرات کسی شناور مانده، هرگز تمام شدنی نیست.


Comments


bottom of page